صالح

سلام دوستان اینم یه داستان کوتاه آموزنده دیگه...

 

روزی از روزها گروهی از قورباغه های کوچیک تصمیم گرفتند که با هم مسابقه دو بدهند.

هدف مسابقه رسیدن به نوک یک برج خیلی بلند بود. جمعیت زیادی برای دیدن مسابقه و تشویق قورباغه ها جمع شده بودند و مسابقه شروع شد...

 

بقیه داستان در ادامه مطلب...


ادامه مطلب
نوشته شده در دو شنبه 23 اسفند 1389برچسب:,ساعت 17:21 توسط صالح|

سلام سلام، این اولین پستیه که دارم شعر میزارم خواهشا نظراتتونو اعلام کنید...

خب بریم سراغ اشعار....


1. تورا آنچنان که تویی هر نظر کجا بیند؟ .............................. بقدر دانش خود هرکسی کند ادراک

2. تکبر به خاک اندر اندازدت .............................. تواضع سر رفعت اندازدت

 

بقیه در ادامه مطلب...


ادامه مطلب
نوشته شده در یک شنبه 22 اسفند 1389برچسب:,ساعت 14:35 توسط صالح|

سلام دوستان در این پست براتون 10تا حکمت گذاشتم خواهشن روش تامل کنید منکه چیز زیادی نفهمیدم.

امیدوارم...

 

1. دانش: میراثی گرانبها، آداب: زیورهای همیشه تازه، و اندیشه: آیینه ای شفاف است.

2. اگر بر دشمنت دست یافتی، بخشیدنش را شکرانه ی پیروزی قرار بده.

 

بقیه حکمت ها در  ادامه مطلب...


ادامه مطلب
نوشته شده در پنج شنبه 19 اسفند 1389برچسب:,ساعت 19:34 توسط صالح|

سلام بچه ها این یه پست فقط مخصوص اعضاست آخه داستانش با بقیه فرق میکنه برای دیدن داستان که خیلی کوتاست به ادامه مطلب برید اما موضوع داستانش اینه:

 

کوتاه‌ترین داستان ترسناک جهان!فقط 12کلمه !!

 

 

لینک عضویت در وبلاگ


ادامه مطلب
نوشته شده در سه شنبه 10 اسفند 1389برچسب:,ساعت 21:32 توسط صالح|

سلام دوستان این داستان هم خیلی زیباست دوست دارم همه بخونن، اگه خوندید و خوشتون نیومد دیگه به وبلاگم نیاین فقط تا آخرش بخونید...

 


یه پسر و دختر کوچولو داشتن با هم بازی میکردن. پسر کوچولو یه سری تیله داشت و دختر کوچولو چندتایی شیرینی با خودش داشت. پسر کوچولو...

 

بقیش در ادامه مطلب...


ادامه مطلب
نوشته شده در دو شنبه 9 اسفند 1389برچسب:,ساعت 14:20 توسط صالح|

سلام بچه ها خوبین؟ یه سوال داشتم فکر میکنید بزرگترین افتخار زندگیتون چیه؟ یا بزرگترین افتخاری که نسیبتون میشه چیه؟ اگه دوست دارین بزرگترین افتخار واقعیه زندگیتونو بدونید داستان رو مطالعه کنید خیلی قشنگه


پسر کوچولو به مادر خود گفت:مادر داری به کجا می روی؟مادر گفت:عزیزم بازیگری معروف که از محبوبیت زیادی برخوردار است به شهر ما آمده است.این طلایی ترین فرصتی است که می توانم او را ببینم وبا او حرف بزنم،خیلی زود برمیگردم.اگر او وقت آن را داشته باشد که با من حرف بزند چه محشری می شود.

و در حالی که لبخندی حاکی از شادی به لب داشت با فرزندش خداحافظی کرد....

حدود نیم ساعت بعد...

 

بقیه در ادامه مطلب...


ادامه مطلب
نوشته شده در شنبه 7 اسفند 1389برچسب:,ساعت 14:5 توسط صالح|

این داستان خیلی زیباست و از نظر من روبرت دونسنزو گلف باز بزرگ آرژانتینی خیلی بزرگه... این داستان رو بخونید واقعا که مثه این آدما پیدا نمیشه، من براش بهشت برین رو آرزو میکنم

 

روزی روبرت دوونسنزو گلف باز بزرگ آرژانتینی، پس از بردن مسابقه و دریافت چک قهرمانی لبخند بر لب مقابل دوربین خبرنگاران وارد رختکن می شود تا آماده رفتن شود.
پس از ساعتی، او داخل پارکینگ تک و تنها به طرف ماشینش می رفت که زنی به وی نزدیک می شود...

 

بقیه رو در ادامه مطلب مشاهده کنید...


ادامه مطلب
نوشته شده در جمعه 6 اسفند 1389برچسب:,ساعت 14:2 توسط صالح|

سلام بچه ها ممنونم از اینکه میاینو نظر میدین. من جواب نظرات رو دادم میتونید مشاهده کنید.

شما میدونید راز خوشبختی چیه؟ اگه نمیدونید سقراط به این سوال پاسخ میده داستان رو بخونید خیلی کوتاهه...

 

مرد جوانی از سقراط رمز موفقیت را پرسید سقراط به مرد جوان گفت...

 

بقیه داستان در ادامه مطلب...


ادامه مطلب
نوشته شده در پنج شنبه 5 اسفند 1389برچسب:,ساعت 15:9 توسط صالح|

سلام من ازتون خواهش میکنم که این داستان رو تا آخر بخونید  خیلی قشنگه و با بقیه فرق داره...

 

شاگرد زیرك و استاد!

استاد دانشگاه با این سوال شاگردانش را به یك چالش ذهنی کشاند:آیا خدا هر چیزی که وجود دارد را خلق کرد؟

شاگردی با قاطعیت پاسخ داد:"بله او خلق کرد"

استاد پرسید: "آیا خدا همه چیز را خلق کرد؟"

شاگرد پاسخ داد: "بله, آقا"

استاد گفت: "اگر خدا همه چیز را خلق کرد, پس او شیطان را نیز خلق کرد. چون شیطان نیز وجود دارد و مطابق قانون که کردار ما نمایانگر صفات ماست , خدا نیز شیطان است!"

شاگرد آرام نشست و پاسخی نداد. استاد با رضایت از خودش خیال کرد بار دیگر توانست ثابت کند که عقیده به مذهب افسانه و خرافه ای بیش نیست.

شاگرد دیگری دستش را بلند کرد و گفت:...

 

بقیه در ادامه مطلب...


ادامه مطلب
نوشته شده در چهار شنبه 4 اسفند 1389برچسب:,ساعت 12:24 توسط صالح|

سلام بچه ها این اولین پستیه که دارم سخنان آموزنده تایپ می کنم نظر بدین اگه خوشتون اومد بازم میریزم، آخه خودمم دوستدارم همیشه بخونم. خیلی هاشم معلم ادبیات من گفته آقای ((یاسری))، دستش درد نکنه.

خب شروع کنیم به نام خدا:

* انسان ها بیشتر در برابر مشکلات غصه می خورند به جای اینکه به دنبال راه حل بگردند.

* بمانیم و کاری کنیم نه اینکه کاری کنیم تا بمانیم.((دکتر شریعتی))

* اگر اولش به فکر آخرش نباشی آخرش به فکر اولش می افتی.

 

دوستان عزیز بقیه در ادامه مطلب...


ادامه مطلب
نوشته شده در سه شنبه 3 اسفند 1389برچسب:,ساعت 19:51 توسط صالح|

سلام بچه ها میلاد حضرت محمد (ص) مبارک باد.

 اینم یه داستان جالب دیگه...



به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم، فهمیدم که بیمارم ...
خدا فشار خونم را گرفت، معلوم شد که...

 

برای دیدن ادامه ی داستان به ادامه ی مطلب رجوع کنید...


ادامه مطلب
نوشته شده در دو شنبه 2 اسفند 1389برچسب:,ساعت 11:1 توسط صالح|


آخرين مطالب
» دانشگاه ما
» سگ باهوش یا احمق؟!
» معنای انسانیت
» دخترک عاشق کوروش بزرگ
» پیرمرد عاشق
» بیسکوییت زن جوان
» خبر
» پست ثابت
» عشق واقعی
» ساعت قرار
» پیرزن باهوش
» دخترک و دوست مریضش
» سال 90 مبارک
» مسابقه ی غورباقه های کوچک
» اشعار آموزنده (1)
» حکمت ها (1)
» کوتاه‌ترین داستان ترسناک جهان!فقط 12کلمه !!
» آرامش
» بزرگترین افتخار
» او شما را فریب داده، این بهترین خبری است که شنیدم
Design By : Pichak